صدای بیماری اعتیاد
صدای بیماری اعتیاد,ترس از مصرف مواد,بیماری روانی اعتیاد,درد بیماری اعتیاد,آرزوهای بزرگ معتاد
یادم هست سال آخر دانشگاه در حال تحصیل بودم و آرزوهای بزرگی داشتم ،یک دانشجوی موفقی بودم که ، اطرافیان ام انتظارات زیادی از من داشتند ، در همان زمان یک دوستی داشتم که مصرف کننده مواد مخدر بود ،خیلی با او رفت و آمد داشتم و گاها ، هنگام مصرف مواد در کنارش بودم ، اما همیشه از مصرف کردن مواد مخدر می ترسیدم ، در همان سالها بواسطه بیماری اعتیادی که در درونم پنهان بود ، یک روز که حال و احساس خوبی نداشتم ، از طریق او مواد مخدر را مصرف کردم و ترس هایم از مصرف مواد مخدر ریخت.
از طریق دوست دیگری با مواد خطرناک دیگری آشنا شدم ، فکر می کردم من از این ماده در جهت مثبت و سازنده استفاده می کنم و از دیگران که مصرف کننده هستند متفاوت هستم.
به یاد دارم که یک کتاب مربوط به دانشگاهم که صدها صفحه داشت ، در طول یک روز بعد از مصرف مواد جدید خطرناک ، برای شب امتحان خلاصه نویسی کردم.
فکر می کردم که من مانند دیگران که معتاد شده اند ، هرگز معتاد نخواهم شد ، ولی من سالها قبل از اولین بار مصرف ام ، دارای بیماری اعتیاد بودم ، درس های دانشگاهی را با بالاترین رتبه قبول شدم ، انگیزه بالایی برای درس خواندن بواسطه مصرف مواد مخدر پیدا کرده بودم ، کم کم از مصرف تفریحی، به مصرف دائمی رسیدم.
یک بیماری به نام افسردگی حاد گرفتم ، همه ی آرزوهای بزرگ ام از بین رفتند و من از یک انسان موفق به یک معتاد و بیمار روانی تبدیل شدم !
صدای بیماری اعتیاد ، ذهن مرا به یک انسان چند شخصیتی تبدیل کرده بود ، بواسطه چند شخصیتی شدنم ، خیلی مورد اذیت و آزار دیگران قرار گرفتم و زندگی ام کاملا آشفته شده بود .
خانواده ام برای درمان من ، مرا به دکترها، روان پزشکان و سایر مراکز روانی ها می بردند ، همه آنها به من دارو می دادند ، اما همزمان با آن داروها ، مواد مخدر هم مصرف می کردم و حال من همیشه بد و بدتر می شد.
چند بار از زندگی خسته شدم و اقدام به خودکشی کردم ، اما خواست خداوند بود که زنده بمانم ، تا اینکه یکی از دوستان هم مصرفی ام به من گفت: یکی از بستگانش که او نیز معتاد بوده ، توانسته قطع مصرف کند و چندر روز قبل تولد 6 سالگیش رو در جلسه ای از معتادان گمنام جشن گرفته است ، او گفت لازم نیست ما آنقدر مواد مصرف کنیم ، تا بمیرم ، ما هم می توانیم مانند او پاک شویم. صدای بیماری اعتیاد,ترس از مصرف مواد,بیماری روانی اعتیاد,درد بیماری اعتیاد,آرزوهای بزرگ معتاد
خلاصه با هم به یک جلسه رفتیم ، آنها ما را در آغوش شان گرفتند و به ما خوش آمد گفتند ، وقتی برای اولین بار به جلسه رفتم ، احساس عجیبی داشتم ، انگار گمشده ام را که سالیان طولانی به دنبالش می گشتم ، پیدا کرده بودم .
خیلی زود با یکی از اعضایی که داخل آن جلسه بود ، ارتباط گرفتم و او را بعنوان راهنمای خودم انتخاب کردم ، من هیچ تجربه ای در مورد بیماری اعتیاد و چگونگی حرکت در مسیر بهبودی نداشتم ، ایشان تجربه شخصی خودش را بدون هیچ چشم داشتی ، در اختیارم گذاشت ، او به من گفت من هم مثل تو بودم ، بارها صدای بیماری اعتیاد را شنیده ام و تصور می کردم از دنیای دیگری هستم و ساعت ها به تنهایی قبل از ورودش به انجمن تلاش کرده بود تا (صدای ذهن بیمارش) را آرام کند ، ولی نتوانسته بود به تنهایی این کار را انجام بدهد .
او از تجربیات شخصی و از زندگی و بیماریش به من گفت، او برای من یک جاذبه شد، به من فهماند، کاملا عاجز هستم و با تمایل لازم وارد انجمن شده ام .
اکنون که این مطلب را می خوانید در مقطع 4 سال پاکی هستم ، به جای صحبت با صدای بیماری اعتیاد با دوستان بهبودی ام مشارکت و همدردی می کنم و از ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر ، بدون چشم داشتی بهره می برم.
دوباره به جامعه بازگشته ام، زندگی پاک و توام با آرامش را تجربه می کنم ، هنوز هم بعضی از عوارض بیماری روانی اعتیاد را در ذهنم دارم ، ولی سعی کرده ام تبدیل به یک عضو مسئول، سازنده و مورد قبول اجتماع شوم .
آرزو دارم تمام معتادانی که از درد بیماری اعتیاد رنج می برند ، به حلقه بهبودی معتادان گمنام بپیوندند ، تا ما بتوانیم به عنوان یک عضو معتادان گمنام ، به آنها خدمت کنیم .
صدای بیماری اعتیاد,ترس از مصرف مواد,بیماری روانی اعتیاد,درد بیماری اعتیاد,آرزوهای بزرگ معتاد
نویسنده : (گمنام)
صدای بیماری اعتیاد,ترس از مصرف مواد,بیماری روانی اعتیاد,درد بیماری اعتیاد,آرزوهای بزرگ معتاد
منبع : صدای بهبودی معتادان گمنام
Views: 94