زنده ماندن با جلسات و دوستان بهبودی
زنده ماندن با جلسات و دوستان بهبودی,تعهدات معتاد,نحوه قطع مصرف معتاد,معتاد تشنه یادگیری,روح یک معتاد
نحوه قطع مصرف من در یک مرکز بازپروری به دست آمد و ۱۱ ماه در آن مرکز زندگی کردم، هر شب از آنجا به جلسات معتادان گمنام میرفتیم و هر زمانی که میتوانستم در جلسه خانگی ام هم شرکت میکردم و آخر هفته ها نیز ۳ جلسه را در طول یک روز حمایت میکردم.
به مدت ۷ سال هر روز در جلسات NA شرکت می کردم ، وقتی در مقطع پاکی ۵ سالگی بودم برای زندگی به حومه شهر Brisbane رفتم و برای شرکت در جلسه به مدت ۱۸ ماه مسیر رفت و برگشت را رانندگی میکردم.
هنوز هم بصورت روزانه در جلسات شرکت میکنم و به واسطه تعهدات زندگیام، به ندرت پیش میآمد که دو سه روزی ، در جلسه ای شرکت نکنم، من یک دانشجوی پاره وقت بودم و همزمان کار هم میکردم، مدت زیادی از آن روزها نگذشته است و وقتی به آن روزها فکر میکنم ، تعجب میکنم که چطور توانستم این کارها را انجام بدهم، ایمان ام بسیار قوی است و در واقع تصورم این است که ایمان تمام آن چیزی است که در وجود من قرار دارد ، ایمان دارم خداوند مرا وارد جلسات معتادان گمنام نمود و به من توانایی انجام هر کاری را میدهد.
وقتی احساس ترس وجودم را پر میکند ، چشمانم پر از اشک میشود و دچار سردرگمی میشوم ، به خودم میگویم که با شرکت در جلسات به آرامش خواهم رسید ، چرا که شرکت در جلسات ، خود محوری را از من دور کرده و بیقراری های مرا کمرنگ می کند.
همیشه چیزهایی میشنوم که باعث میشود مجددا شکرگزار خداوند باشم و نسبت به آینده ، شوق و انگیزه ام بیشتر شود ، داراییهایم مانند حیاط خانه ام، صحبت کردن با پسر کوچکم که در بالی اندونزی زندگی میکند و تماسهای تصویری که با او دارم و اینکه میتوانم با دوستش دَنیِل که پنج سال است که با هم دوست هستند ، صحبت کنم، اینها همه باعث شکرگزاری من هستند. زنده ماندن با جلسات و دوستان بهبودی,تعهدات معتاد,نحوه قطع مصرف معتاد,معتاد تشنه یادگیری,روح یک معتاد
با آنها در مورد کبوتری که روی درخت انگور بالای ایوان خانه ام ، لانه کرده بود و دو عدد تخم گذاشته بود و در این خشکسالی از تخمهایش مراقبت میکرد ، صحبت میکردم و برای آنها تعریف کردم ، که چطور یک روز بعدالظهر روی صندلی زیر درخت نشسته بودم یکی از جوجهها از لانه بیرون پرید و بر روی زمین افتاد و مرد.
دائما چشمانم پر از اشک میشود و این موضوع کمی مرا میترساند، از اینکه انسان احساساتی شدهام ، خجالت میکشم، بعضی اوقات نمیدانم که چطور آدمی هستم چرا که ۲۵ سال هیچ حسی نداشتم ، اما ۵ سال بعد ، در دوران بهبودی احساسات دیگری را تجربه میکنم، اما نمیتوانم آنها را تشخیص بدهم، اگر چه فکر میکنم بیشتر احساساتم ترس و خشم بوده است ، اما بعدا متوجه شدم که عاشق شده بودم، انگار که در تشخیص این احساسات هنوز سر در گم هستم.
اکنون احساس میکنم کم کم باید در مورد زندگی و خودم و اینکه چطور خودم را با آن وقف دهم ، چیزهای جدید یاد بگیرم، امشب در جلسه شنیدم که هر چه بیشتر در جلسات شرکت کنیم نیاز ما به آن بیشتر خواهد شد و من کاملا این واقعیت را درک میکنم، هنوز تشنه یادگیری و رشد هستم و نمیخواهم تسلیم شوم ، چیزی است که هرگز خودم قادر به دستیابی آن نبودم.
هدایای زیادی در دوران بهبودی وجود دارد، هدیه شنیدن پیام در جلسات، هدیه جدال در اوایل دوران بهبودی برای پاک ماندن ، آن هم فقط برای امروز ، هدیه شناخت و اینکه من بسیار بیمار بوده ام و زندگیام به آن بیماری وابسته بوده است ، هدیه گریستن مثل هم اکنون که چشمانم گریان هستند.
نمیتوانم بگویم که آیا الان ناراحتم یا صرفا از اینکه زنده هستم خوشحال و شکرگزارم ، که میتوانم در این مسابقه هنوز حضور داشته باشم و اینها همه هدایایی هستند که در بالا هم به آنها اشاره کردم.
آخر چه کسی میتواند ذهن، قلب و روح یک معتاد را درک کند…؟!
میدانید این توانایی را فقط ما معتادان داریم و این زمانی است که به مشارکتهای یکدیگر در جلسات گوش میدهیم.
شکرگزار خداوندم چرا که شما را به من عطا کرده است، این هدیه بزرگی است، به امید دیدار شما در جلسه بهبودی بعدی، هنوز زنده ام (زنده ماندن با جلسات و دوستان بهبودی) .
زنده ماندن با جلسات و دوستان بهبودی,تعهدات معتاد,نحوه قطع مصرف معتاد,معتاد تشنه یادگیری,روح یک معتاد
نویسنده : (گمنام)
زنده ماندن با جلسات و دوستان بهبودی,تعهدات معتاد,نحوه قطع مصرف معتاد,معتاد تشنه یادگیری,روح یک معتاد
منبع : مجله الکترونیک NATODAY
Views: 8