دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من


دیگر تحمل حبس ندارم

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من

من از یک بازپروری مخصوص زنان و به عنوان یک معتاد ، وارد انجمن معتادان گمنام شدم. از همان شب اول آزادی به جلسه آمدم و این جا بود که یاد گرفتم چه طور زندگی کنم که احتیاجی به مصرف هیچ نوع ماده مخدری نداشته باشم. این جا بود که خیلی چیزها در مورد خودم یاد گرفتم، چون ما معتادها خیلی شبیه هم هستیم .

همیشه وقتی در جلسات صحبت مشکلات و راه حل های پیشنهادی می شود ، انگار وجه دیگری از وجودم را می بینم . کسانی که با تمام توان از برنامه بهبودی پیروی می کنند یاد گرفته ام  من  هم تمایل به تلاش داشته باشم.

می توانم هین همین راه را دنبال کنم تا  از اشتباه های دیگران هم خیلی چیزها آموخته ام ، وقتی می بینم برخی ، این انجمن را ترک می کنند تا باز همان راه های آزمموده شده را بیازمایند ، احساس بدی پیدا می کنم، اما می دانیم که من نخواهم ، اجباری به این کار ندارم.

گذشته از این، دیگر اجباری ندارم دزدی کنم ، یا چک بی محل بکشم .

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من
اعتیاد من به سال ها پیش باز می گردد ، از همان شانزده سالگی که مشروب خوردن را شروع کردم ، در این کار افراط می کردم و حالا می فهمم دلیلش این بود که من از همان اول بیمار بودم .

من دچار این بیماری عاطفی بودم که خیلی هم ریشه دار بود . اگر از همان اول به لحاظ عاطفی بیمار نبودم ، فکر نمی کنم این طور  غرق مصرف الکل می شدم.

وقتی معلوم شد مصرف من بیشتر و بیشتر می شود، از آن جا که کارم پرستاری بود ، سعی کردم ، داروهای مخدر دیگری را امتحان کنم. مصرف این داروها بیشتر و بیشتر شد و به صورت یک مشکل وحشتناک در آمد.

راهی که من در پیش گرفته بودم بی شک نوعی خودکشی بود، اما من موقعی به خود آمدم و متوجه شدم که معتاد شده ام که دیگر کاری از دستم ساخته نبود.

نمی دانستم دردم چاره ای هم دارد یا نه ، واقعا هم در آن زمان راه چاره ای در کار نبود. در سان فرانسیسکو که بودم، از آن جا که همه درها را به روی خودم بسته می دیدم، خودکشی کردم اما زنده ماندم.

آن موقع بیست و شش سالم بود. حالا فکر می کنم اگر برایم ممکن بود، در همان سن و سال وارد برنامه می شدم، مثل خیلی های دیگر که الان عضو برنامه هستند.

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من
به هر حال این روال ادامه یافت. نه تنها احترام به خود، بلکه عشق و احترام خانواده، فرزندان، و شوهرم را از دست داده بودم. خانه و شغلم از دستم رفته بود. اما در هر صورت هنوز به نقطه ای نرسیده بودم که بخواهم این راه جدید زندگی را امتحان کنم، یا دست کم بدون قید و شرط این کار را انجام دهم.

باید می رفتم تا سرم به سنگ بخورد. دوباره رو به مصرف مواد آوردم و بالاخره سه بار محکوم به حبس در بازپروری های مختلف شدم.

آخرین بار که به آنجا رفتم، احساس کردم دیگر به هیچ وجه تحمل حبس را ندارم. البته به زندان افتادنم را مستقیما به اعتیادم ربط نمی دادم. فقط تحمل حبس را نداشتم. فکر نمی کردم «دیگر تحمل مصرف را ندارم»؛ فقط می گفتم دیگر تحمل حبس را ندارم».

کاملا احساس ناامیدی و بیچارگی می کردم و هیچ راهی پیش روی خودم نمی دیدم. دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من

از نظر عاطفی و روحی هم دیگر هیچ ارزشی در خودم احساس نمی کردم. مطمئنم در بازپروری که بودم ، کسی باور نمی کرد که من ذره ای تمایل برای حل مشکلم داشته باشم.

ولی من واقعا دلم می خواست کاری برای حل مشکلم بکنم و می دانم تا وقتی که با تمام وجود برنامه را نخواهیم، اثری نخواهد داشت.

برنامه برای کسانی است که آن را بخواهند، نه برای کسانی که به آن احتیاج دارند. من به جایی رسیدم که چنان از ته دل می خواستم که دست به دامن کشیش های ، روان پزشک ها، روان شناس های بازپروری و هر چیزی که می توانستم شدم.

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من
تصور من این است که یکی از این مشاوران، که ذاتا به همه آدم ها محبت داشت، آن قدر قوت قلب به من داد که عملا و از ته دل سه قدم اول را طی کردم ، اقرار کردم که در برابر اعتیادم عاجزم، و اختیار زندگی ام را از دست داده ام ، به من خیلی چیزها را امتحان کرده بودم، بنابراین به این نتیجه رسیدم که فقط نیرویی برتر از خودم می تواند سلامت عقل را به من باز گرداند. تا جایی که می توانستم زندگی و اراده ام را به مراقبت خداوندی که خودم درک می کردم سپردم، و در روند زندگی روزمره برای شناختن او تلاش کردم.

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من

من انواع و اقسام کتاب های معنوی را خوانده بودم. مطالب این کتاب ها را قبول داشتم و به نظرم کتاب های خیلی خوبی بودند؛ منتها هیچ وقت به آنها عمل نکردم.

هیچ وقت طعم ایمان را در زندگی روزمره ام نچشیدم. عجیب است که چه طور پس از آن همه بدبختی، به تدریج اندکی صداقت پیدا کردم و توانستم خودم را چنان که هستم ببینم.

من در این که بتوانم صادق باشم شک داشتم، اما بر اثر نگاه کردن به خارج از عوالم بسته خودم و دیدن معتادان دور و برم، بر اثر آشنا شدن و درک آنان، بر اثر دوستی با آنان، به خود آگاهی رسیدم.

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من
من دوست دارم بر ارزش آن چه شایسته ارزش نهادن است صحه بگذارم. جدا معتقدم شرکت هر روزه من در جلسات روان درمانی گروهی با حضور آن روان شناسان بسیار فهیم، به من کمک کرد به درکی از خودم برسم و بفهمم که باید کاری برای حل مشکلم بکنم؛ اما وقتی از بازپروری بیرون آمدم فکر کردم «وای! یعنی من می توانم این بیرون از پس مشکلاتم بربیایم؟»

محکومیت های مکرر در بازپروری ها، سال های زیادی از عمر مرا تلف کرده بود؛ چنان که سخت تردید داشتم که آیا می توانم پاک بمانم و در عین حال کارهای عادی و معمولی را هم انجام بدهم یا نه. در این که بتوانم فقط همین روال عادی زندگی را پیش ببرم شک داشتم، اما خداوند این طور صلاح دید که اسباب معیشت مرا در این یک سال و نیم اخیر فراهم کند.

من توانایی این را پیدا کرده ام که به طور مرتب کار کنم. آن اوایل شغل ثابتی نداشتم، با این همه دوره های بیکاری ام هیچ وقت طولانی نشد.

من فکر برگشتن به حرفه اصلی ام یعنی پرستاری را از سر بیرون کرده بودم، اما چندی قبل در این مسئله تجدید نظر کردم و در حال حاضر در روند بازگشت به این حرفه به صورت تمام وقت هستم. به برکت کمک بعضی از افراد بسیار فهیمی که در این مدت با آنها ملاقات کرده ام، آینده در این زمینه بسیار روشن به نظر می رسد. در این مدت، من هر روز با تمام توانم خود را وقف کارم می کنم و در کارم موفق بوده ام؛ با این که وقتی از بازپروری مرخص شدم، همه مرا غیرقابل استخدام می دانستند.

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من
این برنامه از نظر من یک برنامه روحانی است؛ روشی است برای حفظ و اعتلای نوعی تجربه روحانی: مطمئنم که بدون این نوع کمک و خاصیت شفابخش نهفته در گفتگوی معتادان با یکدیگر، هیچ یک از این موفقیت ها برای من ممکن نبود.

در این مدت وسوسه مصرف مواد به طور کامل از بین رفته، و شک ندارم که این فقط از لطف خداست. من امروز از مشکلات روزمره ام فرار نمی کنم. من همیشه درگیر چرخه ترس، تشویش، رنجش و دلسوزی به حال خودم بودم، اما عجیب است که این ها هم از بین رفته. دیگر هیچ یک از اینها حاکم بر زندگی من نیست. من هر صبح درخواست کمک می کنم، و هر شب موهبت هایی را که نصیبم شده از ته دل شکرگزارم.

از  این که دیگر در جنگ امراض ناشی از مصرف انواع مخدر ، اسیر نیستم .

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من
به نظر من یکی از بزرگ ترین چیز هایی که به من کمک کرد ، این بود که اساس این برنامه بر پرهیز کامل است ، من این طرز فکر را پذیرفتم که نوعی «مشکل دو گانه» دارم، مشکل “من اين يا آن ماده مخدر نیست؛ مشکل من چگونه زندگی کردن است. و امروز فقط باید به همین فکر کنم .

من زمانی که به نظر می رسید هم خانواده و هم دوستان ، به حال خود رهایم کرده بودند ، کمک های زیادی از راهنمایم گفتم ، اگر درهایی که او در نامه هایش به رویم می گشود نبود ،  نمی دانم چه بر سرم می آمد.

او تجربه، نیرو و امیدش را با من قسمت کرد، و اینها به حال من بسیار مفید بود. من اینجا در NA خانواده ای دیگر دوستان تازه و آیین زندگی جدیدی پیدا کرده ام.

خانواده خودم نیز ما دوباره پذیرفته اند. البته نه بر اثر تلاش مستقیم برای حل این مشگل، بلکه به واسه کار کردن قدم ها ، اتفاق های بسیار دل پذیری برای من افتاده است. تصور نمی کنم هیچ چیزی باعث شود من بخواهم این راه و رسم جدید زندگی را فراموش کنم.

دیگر تحمل حبس ندارم,غرق مصرف مواد,گفتگوی معتادان,اعتیاد من

منبع : کتابچه سفید

.

Views: 9

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!