تجربه ی بهبودی من
تجربه ی بهبودی من,معجزه بهبودی از اعتیاد,مزایای پاک زیستن,مراکز ترک اعتیاد,تراژدی غرور معتاد
اسم من پیتر و یک معتاد در حال بهبودی با پاکی ۶ ماه و ۵ روز هستم و می خواهم تجربه خودم از بیماری و درمان در دوران بهبودی ام را در اختیارتان بگذارم، در سن ۲۲ سالگی در سال ۱۹۷۷ قبل از اجرای طرح تزريق سالم ایمن، مبتلا به بیماری هپاتیت C شدم.
برای رهایی از خودم در دوران مصرف از شهر پرته به خیال خودم شهر بازندگان و مردمش فرار کردم و به شهر ملبورن رفتم ، اما در آنجا به مصرف مواد آن هم به طور دیوانه وار ادامه دادم.
در آنجا در مکان های کثیف با دختران کارگر و ملوان های آمریکایی که از بانکوک به آنجا آمده بودند از یک سرنگ به طور اشتراکی استفاده می کردم، وقتی ملبورن را ترک کردم به هپاتیت C ، سوء تغذیه و عفونت غددی مبتلا شده بودم.
ظاهرم آنقدر بیمار و نحیف بود که حتی من را به رستوران های بین راهی در جاده ها راه نمی دادند، در سن ۲۲ سالگی اندامی درشت، قد بلند و با هیبتی داشتم همچنین خیلی توهمی بودم.
در تابستان مبتلا به هپاتیت A شدم و آزمایش خون که دادم نشان می داد ترکیبی از هپاتیت A و B و همچنین هپاتیت دیگری که بعدها به هپاتیت C معروف شد ، مبتلا شده بودم.
به مصرف موادم تا سن ۳۳ سالگی ادامه دادم تا این که با برنامه بهبودی که زندگی ام را تغییر داد آشنا شدم.” خیلی سریع برویم به ۲۴ اکتبر سال ۱۹۹۱ وقتی که اولین بار پاک شده و 22 سال پاک ماندم.
به واسطه معجزه بهبودی از اعتیاد فعال ، رهایی یافتم ، سلامت عقل، آرامش و روحانیت به دست آوردم و برای خودم دوست پیدا کردم و توانستم صاحب کسب و کار شوم و آن را حفظ کنیم. تجربه ی بهبودی من,معجزه بهبودی از اعتیاد,مزایای پاک زیستن,مراکز ترک اعتیاد,تراژدی غرور معتاد
در این دوران با «سوزی» آشنا شدم و او به عنوان یک دوست صمیمی، همراه و عشقم در دوران بهبودی در کنارم قرار گرفت و ما در آوریل ۱۹۹۷ با هم ازدواج کردیم، سریع تر برویم به نوامبر سال ۲۰۱۰: من و سوزی از همایش NA در اروپا برگشته بودیم، متوجه شدم که از لحاظ انرژی و توانایی خیلی ضعیف شده ام.
من به طور مرتب بیماری هپاتیت C خود را کنترل می کردم، آزمایش خون سالانه ام برقرار بود و تا آن سال تحت نظر بهترین متخصصین استرالیای غربی بودم، به گفته پزشکان من دچار سیروز کبدی شده بودم و به توصیه اکید آنها ، می بایست هر چه سریع تر درمان اینترفرون در سال ۲۰۱۱ را شروع کنیم.
قبل از شروع درمان دکتر داروی ضد افسردگی برایم تجویز کرد، تصورم این بود که ۲۰ سال پاکی، سالم و سرحال بودن، رژیم غذایی مناسب، خواب کافی و تمامی مزایای پاک زیستن به من کمک خواهد کرد.
اما اشتباه بود ، اینترفرون نوعی شیمی درمانی است و من به خاطر اثرات جانبی این نوع درمان، اعتماد به نفس خود را کاملا از دست دادم و بیشتر توان و انرژی ام از بین رفت.
به سختی توانایی راه رفتن داشتم، کلی وزن کم کردم، رشد موهای بدنم متوقف شد و دچار نگرانی شدید شدم، برنامه هایم کاملا به هم ریخت، گاهی اوقات بدنم پر از زخم می شد و برای جلوگیری از این عفونت ها باید مقدار زیادی آنتی بیوتیک مصرف می کردم.
بدترین تجربه ام در خصوص افسردگی من را به مصرف داروهای ضدافسردگی سوق داد، یک سال تحت درمان بودم تا از شر ویروس هپاتیت C خلاص شدم.
سه ماه آخر کاملا بستری بودم، گلبول های سفید و قرمز خونم به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کردند، بنابراین برای افزایش میزان آنها جلسات شیمی درمانی بیشتری را طی کردم، تمام این مدت ذهنم کاملا مشغول بود و ذهنم دیگر کار نمی کرد. تجربه ی بهبودی من,معجزه بهبودی از اعتیاد,مزایای پاک زیستن,مراکز ترک اعتیاد,تراژدی غرور معتاد
آنقدر مریض بودم که قدرت شرکت در جلسات و دنبال کردن برنامه بهبودی ام را نداشتم، حداکثر ۳ جلسه در هفته بیشتر نمی توانستم شرکت کنم و یا به امور رهجوهایم و حتی راهنمای خودم و خدمتی که در کمیته ی ا&H داشتم ، نمی توانستم برسم ، اگر پمفلت در دوران بیماری را می خواندم و به دستورالعمل هایش عمل می کردم دچار لغزش نمی شدم .
با انزوایی که به واسطه بیماری به من دست داده بود ، به این نتیجه رسیدم که اعتیاد و NA مرحله ای از زندگیم بوده و اکنون دوره آن به پایان رسیده انتخاب این نام برای درمان یعنی اینترفرون از ریشه مداخله کردن کاملا بجا و درست است ، چرا که همه چیز را دچار اختلال می کند ، به ویژه طرز فکرت را، طرز فکرم مجدد به دوران قبل از بهبودیم و زمان مصرفم برگشت و این که به خودم گفتم من توانایی مصرف را دارم طول درمانم در سال ۲۰۱۲ به پایان رسید.
اثرات جانبی این نوع درمان بسیار مشهور است و در این خصوص علم پزشکی هیچ راه حلی نداشته است. از دیدگاه پزشکی شرایط من مانند کسی بود که در یک قایق بدون پارو و سکان در دریا رها شده باشم و به من بگویند: موفق باشی ، از لحاظ فیزیکی، روانی، احساسی و روحانی کاملا از بین رفته بود، دو هفته پس از درمان ام پزشکم به من گفت : که معالجه ام ناموفق بود و با این کار نمک به زخمم زد، هپاتیت C من عود پیدا کرده بود و من و همسرم سوزی» کاملا مبهوت مانده بودیم ، بعد از آن در ستون فقراتم درد کوچکی حس کردم، این درد سوزناک شد و سمت چپ بدنم تا نوک پای چپم بی حس شده بود.
تجربه ی بهبودی من,معجزه بهبودی از اعتیاد,مزایای پاک زیستن,مراکز ترک اعتیاد,تراژدی غرور معتاد
دکترم برای تسکین دردم مخدر بسیار قوی تجویز کرد، ابتدا دو قرص مصرف کردم که من را مثل شمع روشن کرد ، همسرم «سوزی» دچار بیماری روانی دو قطبی شده بود و وضعش کاملا بهم ریخته شده بود، دیگر قدرت رویارویی با این مسائل را نداشتم، از آنجا به بعد لغزش ۵ ساله من آغاز شد.
با ۲۱ سال پاکی دوباره شروع به مصرف کردم ، نه از جایی که آغاز کرده بودم ، بلکه از نقطه پایانم مصرف مواد را دوباره از سر گرفتم ، با مراجعه به دکتر برای تجویز مخدر، دزدیدن دارو و سپس پول از مادرم، همسر و هنرجوهایم، چرا که من موسیقی تدریس می کردم، به دنبال داروی مسکن بودم تا مصرف خود را بتوانم ادامه دهم ، مواد مصرفی جایگزین پیدا کرده بودم و برای تأمین آن در داروخانه با کسی آشنا شده بودم که می توانست برای من در سن ۶۰ سالگی داروی تزریقی فراهم کند.
نمی توانستم مصرفم را متوقف کنم، به جلسات NA باز گشتم، چیپ های ۳۰ روزگی زیادی را جمع کردم، در پایان امیدم را در خصوص پاک شدن از دست دادم، دیگر نمی توانستم وارد جلسات شوم و آن هم بخاطر غرورم بود، با داشتن 21 سال پاکی، دانستن تمامی کلیشه های برنامه و رهجو نتوانستم پاک بمانم.
سم زدایی ام را شروع کردم و به یک مرکز بازپروری رفتم، با چهار مرتبه سم زدایی و ۲ ماه ماندن در مراکز ترک اعتیاد، کمی زودتر به خانه بازگشتم.
همسرم داروهایش را کنار گذاشته بود و بیماریش وخیم تر شده بود. ۳ روز پس از ترک مرکز بازپروری دوباره شروع به مصرف کردم، همسرم چند بار گم شد، اما پس از دو روز او را پیدا کردیم، دفعه بعد ماشین را برداشت و رفت و یک هفته هیچ اثری از او نبود.
تجربه ی بهبودی من,معجزه بهبودی از اعتیاد,مزایای پاک زیستن,مراکز ترک اعتیاد,تراژدی غرور معتاد
برای جستجوی او پلیس و تلویزیون دست به کار شدند، دوباره برگشتم به مرکز سم زدایی به امید این که همان همسری شوم که او می خواهد و به خانه برگردم روز آخرم در مرکز ترک اعتیاد دخترم با من تماس گرفت و گفت پلیس جسد مادرش را پیدا کرده.
در درونم انگار بمبی منفجر شد و من را کاملا نابود کرد ، دیگر نمی خواستم زنده بمانم، مصرفم روزمره شده بود و برای خانواده، اطرافیان و دوستانم در NA مسلم شده بود که من با مصرفم آرزوی مرگم را دارم.
در این دوران بود که از خدا خواستم که به من کمک کند ، تا فقط بتوانم زنده بمانم البته زندگی و پاک ماندن از یکدیگر جدا نیستند، مصرف نوعی مرگ است، این تراژدی غرور و اعتماد به نفسم را از بین برده بود و من را به زانو در آورده بود. تجربه ی بهبودی من,معجزه بهبودی از اعتیاد,مزایای پاک زیستن,مراکز ترک اعتیاد,تراژدی غرور معتاد
برایم یاس و ناامیدی به همراه آورده بود، اما تمایل داشتم هر کاری انجام دهم تا بتوانم پاک بمانم، من هزینه ورود مجدد به دنیای بهبودی ام را پرداخته ام.
سم زدایی، مراکز بازپروری جلسات، رفت و آمد با دوستان بهبودی، خدمات راهنما و رهجو، قدمها و خداوند من از مرگ برگشته ام و می خواهم زندگی کنم، با تمام قوا می خواهم به بهبودی ام بپردازم و هر دو را دو دستی حفظ کنم، اگر شما هنوز کلنجار می روید، ناامید هستید، نمی توانید پاک بمانید و دچار لغزش می شوید، من از شما می خواهم که بدانید هنوز وجود دارد.
این امید در جلسات معتادان گمنام و در میان دوستان مان در جلسات پیدا می شود، به جلسات بیایید و از قدرتی که بتوانید با آن از پس بیماری اعتیاد و ناملایمتی های زندگی برآیید بهره مند شوید ، اگر من می توانم پس شما هم قادر به انجامش هستید.
تجربه ی بهبودی من,معجزه بهبودی از اعتیاد,مزایای پاک زیستن,مراکز ترک اعتیاد,تراژدی غرور معتاد
نویسنده : (پیتر – جی)
تجربه ی بهبودی من,معجزه بهبودی از اعتیاد,مزایای پاک زیستن,مراکز ترک اعتیاد,تراژدی غرور معتاد
منبع : مجله الکترونیک NATODAY سال 2018