این دردِ قابل سپاسگزاری من
قابل سپاسگزاری,ذهن پاک,ایده بهبودی, شش ماه پاکی,بیماری فعال اعتیاد
با اینکه فقط چند ماه از نویسندگی من برای نشریه ان.اِی تایمزِ آریزونا میگذرد، اما انگار یک عمر است که مشغول این کار بودهام. در یک ماه گذشته سعی کردهام تا چیزی بنویسم، اما از آنجا که نیروی برترم نمیخواست که من به درونِ یک آبگیر خالی سنگ پرت کنم، بنابراین ذهنم به کلی خالی شده بود. ولی تازگیها مسئلهای در ذهنم پیچ و تاب میخورد و بالاخره فهمیدم که آن مسئله به زمانِ مناسب مربوط میشود. من همیشه این مطالب را با قلم و بر روی یک کاغذ مینویسم و بعضی مواقع، آنها را به کامپیوترم منتقل میکنم.
این مسئله همیشه مربوط به بعد از تمام کردنِ نوشتهام نیست، بلکه مربوط به هنگامی است که حسّ میکنم اکنون زمان مناسبش فرا رسیده است. آنچه را که شما بعداً میخوانید، غالباً با آنچه که روی کاغذ زیر دست من بوده اندکی با تفاوت ، اما معنی و مفهوم آنها یکی است. تغییرات اتفاق میافتند؛ ایدههای جدید شکل میگیرند و این کلمات میتوانند از بیخ و بُن دگرگون شوند و یک مفهوم و مقصود دیگر پیدا کنند. اما انگار دارم از اصل موضوع پرت میشوم، چرا که این ماه میخواهم دربارهی درد بنویسم. اگر هرکدام از مطالب قبلی مرا خوانده باشید، خواهید دید که تابحال خیلی مطلب دربارهی درد نوشتهام. زمانی که شش ماه از پاکیام میگذشت از درد فرار کردم و بیماریام فعال شد و دچار لغزش شدم، اما بعد یک دگرگونی و تغییر اتفاق افتاد. حالا که از آن چند روز نُه ماه گذشته ، به آگاهی متفاوتی از درد رسیدهام. اشتباه نکنید، من توانِ تحمل درد را ندارم، بخصوص بدترین نوعش را؛ یعنی درد حسی - عاطفی. این نوع درد بسیار طاقتفرسا و تحلیل بَرَنده است، میتواند موجب دل شکستگی شود، اشک آدم را در بیاورد، عصبانیاش کند، نومیدش کند و خیلی راحت به ترس بی انجامد. قابل سپاسگزاری,ذهن پاک,ایده بهبودی, شش ماه پاکی,بیماری فعال اعتیاد
آیندهی من معلوم نیست، چرا که گرفتار بعضی مسائل قانونی و حقوقی هستم که بالای سرم دارند چرخ میزنند و همواره احتمالش هست که سر و کارم به زندان بیفتد. اما با اینحال، امیدوارم هر کاری که انجام میدهم به این قضیه ختم نشود. خانهام را از دست دادهام، از شغلی که عاشقش بودم فاصله گرفتهام، و همهی اینها ناشی از اعتیادی است، که به طرزی غیرقابلکنترل، زندگیام را به دست خودش گرفته بود و اداره میکرد. اما همهی این مسائل و گرفتاریها در برابر دردِ حذف شدنِ دخترم از زندگیام و دوری از او ناچیزند. یک سال و نیم از زمانی که صدای خندهی بچههایم را میشنیدم، میگذرد. تماس دستان کوچکِ دختر شش سالهام را روی صورتم حسّ میکردم.
یا از آن صبحهای زودی که برایشان صبحانه آماده میکردم، وقتی که هنگام رقصیدنِ با هم از بالا به صورت کوچکترین بچهام نگاه میکردم. من نسبت به آن دو نوعی عشق بدون قید و شرط داشتم و آنان هم نسبت به من. به این ترتیب، مجبور شدن به جدایی و سقوط به درون یک جهان ناشناخته برای یک معتاد دردی غیرقابلدرک به ارمغان میآورد و بارها و بارها میتواند به شکلی علاجناپذیر خودش را آشکار کند. اما واقعاً چنین دردی وجود دارد، درست همین جا. همان دردی که قبلاً از روبرو شدن با آن میترسیدم و از آن فرار میکردم و اکنون سپاسگزارش هستم. این درد مرا به جلو میراند. با همهی اینها، این بدان معنا نیست که من دیگر تصمیماتی نمیگیرم که میتوانند درد بیشتری برایم به ارمغان بیاورند.
درد ندیدنِ آن دو، که بیش از هر کس و هر چیز دیگری دوستشان دارم؛ در واقع یک یادآوریکنندهی مدام است که به من میگوید که به کجا میخواهم بروم، میخواهم چه کسی باشم و در نهایت به من انگیزه میدهد که بهبودیام را ادامه دهم. با آگاهی از اینکه اگر به روال و شیوههای قدیمیام برگردم مواجهه با دردِ، بیشتر یک مسئلهی گریز ناپذیر و احتمال رویارویی با رنج و بدبختی هم نزدیک به یقین است. به هر حال، اگر بکوشم و پیش بروم، کارِ درستِ بعدی را انجام دهم و بهبودیام را پی بگیرم، امکانِ محسوس و آشکاری مبنی بر اینکه درد رفتهرفته در حال فروکش کردن است وجود خواهد داشت. قابل سپاسگزاری,ذهن پاک,ایده بهبودی, شش ماه پاکی,بیماری فعال اعتیاد
با همهی اشکهایی که در طول این یکسال و نیم گذشته بخاطر درد ریختهام، این باور باعث میشود تا وقتی اِلاینا و اِسلوان را دوباره در آغوش میگیرم از خودم بپرسم آیا این همه اشک که جاری میشود از خوشی و شادی است؟ آیا قلبم میتواند آنقدر سرشار از عشق و شادی شود تا آن درد بطور کامل تخلیه شود؟ ارزش عضویتم در انجمن معتادان گمنام به همین است که متوجه این مسئله شدهام. بنابراین به همان اندازه که از درد بیزار و متنفرم، سپاسگزار آن هم هستم. امروز سپاسگزارم که احساس کردن را انتخاب کردهام، بجای اینکه آن را ندیده بگیرم و انکار کنم. و اگر به این روال ادامه دهم و بهبودیام را پی بگیرم، قدمها را کار کنم و چنان که مورد نظرم هست، به انسان و یک پدر تبدیل شوم، و با آن دو فرزندم، که از تَهِ دل دوستشان دارم، برقصم، بخندم، و آنان را در آغوش گیرم، دیگر نه تنها هیچ خاطرهی دردناکی وجود نخواهد داشت بلکه تمام موقعیتها برایم شادیبخش خواهند شد.
قابل سپاسگزاری,ذهن پاک,ایده بهبودی, شش ماه پاکی,بیماری فعال اعتیاد,قابل سپاسگزاری,ذهن پاک,ایده بهبودی, شش ماه پاکی,بیماری فعال اعتیاد
Views: 49