اعمال نیک ما,هزاران معتاد در حال بهبودی,چرخه کامل بهبودی NA

اعمال نیک ما,هزاران معتاد در حال بهبودی,چرخه کامل بهبودی NA


اعمال نیک ما

اعمال نیک ما,هزاران معتاد در حال بهبودی,چرخه کامل بهبودی NA

گاهی به وضوح این احساس به من دست می دهد که همان جایی هستم که باید باشم، که قرار گرفتن آدم ها سر راه زندگی من بی جهت نیست، و این اتفاق ها، خب، اصلا هم اتفاقی نیست.

اعمال ما پیامدهایی دارد که ما همیشه نمی توانیم آنها را ببینیم. ما هیچ وقت نمی دانیم تلاش های کوچک ما چه طور در جهان طنین می اندازد. گاهی یک عمل ایثارگرانه بسیار کوچک، خودش انگار حیات پیدا می کند و زندگی بسیاری از آدم ها را تغییر می دهد.

بعد از گذراندن دوره یک مرکز درمانی در شهر خودم، به یک خانه بین راهی رفتم که تقریبا دو هزار کیلومتر با آن جا فاصله داشت. از آن خانه بین راهی که بیرون آمدم، عضو انجمن محلی NA بودم و سر کار می رفتم، در نتیجه در همان شهر ماندم.

نزدیک چهار سال پاکی که رسیدم، به شهری که در آن بزرگ شده بودم برگشتم. کمی قبل از آن راهنمایم را از دست داده بودم، و می دانستم راهنمای جدیدی احتیاج دارم که در فشارها و تحولات ناشی از شهر عوض کردن کمک حال من باشد.

از قضا یک هفته بعد از نقل مکان من، یک همایش NA چند کیلومتر آن طرف تر برگزار می شد. به امید آشنا شدن با آدمهای جدید و شاید یافتن راهنما، در همایش شرکت کردم.

اعمال نیک ما,هزاران معتاد در حال بهبودی,چرخه کامل بهبودی NA
از آن جا که توی همایش کسی را نمی شناختم، سخت احساس تنهایی می کردم و به من خوش نمی گذشت. اما آن جا را ترک نکردم، و مدام به خودم می گفتم قصدم از شرکت در این همایش یافتن راهنماست، حتی اگر احساس جداماندگی بکنم. آن قدر پاکی داشتم که بفهمم گاهی بهبودی مستلزم انجام کارهایی است که علاقة چندانی به آن ندارم، مثلا تلاش برای آشنا شدن با غریبه هایی که حتی می ترسم با آنها حرف بزنم.

گاهی لازم است آدم به امید بهتر شدن اوضاع، کمی ، با ترس هایش روبه رو شود.

اعمال نیک ما,هزاران معتاد در حال بهبودی,چرخه کامل بهبودی NA
در ضمن، در همان سالهای اول پاکی برایم روشن شده بود در NA  کسانی که خود را متعهد به خدمت می دانند اغلب بهبودی پابرجایی دارند، بنابراین کارگاه هایی که در مورد سنت ها برگزار می شد شرکت کردم.

در کارگاهی که به سنت ده تا دوازده بود، سخنران دوم نامش جیم بود. حرفهای خوبی و قیافه اش هم بفهمی نفهمی برایم آشنا بود.

همین طور که داشتم به حرف ها گوش می دادم، به ذهنم رسید جیم احتمالا همان کسی است که جلسه ای را در آن مرکز درمانی که من در آن بستری بودم برگزار کرده بود. چیزهایی که از آن روزهای اول پاکی به یاد داشتم مبهم بود، در نتیجه مطمئن نبودم که جیم همان آدم چهار سال پیش است یا نه.

بعد از جلسه، به سراغش رفتم. وضعیت خیلی مرعوب کننده بود: جیم سالها پاکی داشت، و داشت با کلی آدم که دور و برش را گرفته بودند صحبت می کرد. از او پرسیدم که احیانا چهار سال پیش، جلسه ای را در فلان مرکز درمانی برگزار نکرده؟ جواب مثبت داد، و بعد از چهار سال، من این فرصت را پیدا کردم تا از شخص در آن زمان گمنامی که به من پیام داد تشکر کنم.

به جیم گفتم من به واسطه او با NA آشنا شدم، و آن جلسه زندان ها و بیمارستان که او سخنرانش بود تأثیر عمیقی بر من گذاشت و باعث شد من قدم اول را درک کنم، و حالا چهار سال است که هزار کیلومتر آن طرف تر، پاک زندگی می کنم.

اعمال نیک ما,هزاران معتاد در حال بهبودی,چرخه کامل بهبودی NA
من آشنایی چندانی با جیم نداشتم، اما مطمئن بودم که ملاقات ما تصادفی نبوده، و از او خواهش کردم راهنمای من بشود. جواب داد: «با کمال افتخار» از من دعوت کرد به اتفاق او و چند نفر از دوستانش ناهاری بخوریم.

هر چه بیشتر حرف زدیم، من بیشتر مطمئن شدم که انتخاب او در مقام راهنما به جا بوده.

او هشت سال راهنمای من بود و در بسیار از جنبه های زندگی، حکم نوعی سرمشق را داشت؛ و امروز هم دوست صمیمی یکدیگر هستیم. واقعا احتمال این که من یک هفته پس از برگشت به شهرم، از میان هزاران معتاد در حال بهبودی ساکن درست با این مرد ملاقات کنم چه قدر بود؟ چه شد که من گذارم به کارگاهی افتاد که او سخنرانش بود؟ چرا برگزاری آن همایش درست مصادف با نقل مکان من به آن شهر شد؟ انگار جرقه ای در ذهنم روشن شد و زنجیره حوادثی را که منجر به این لحظه شده بود دیدم..

اعمال نیک ما,هزاران معتاد در حال بهبودی,چرخه کامل بهبودی NA
بعد به ذهنم خطور کرد که ما هیچ وقت نمی توانیم از نتیجه اعمال نیک مان مطمئن باشیم. یک خدمت کوچک ممکن است تغییرات عمیقی به وجود بیاورد، و هر عمل نیک یک معتاد ممکن است چنان تأثیر گسترده ای داشته باشد که از پیش نمی توان دانست.

به چشم من چیزی پر رمز و راز در این میان وجود دارد، چیزی که باعث می شود من همچنان به نیرویی برتر اعتقاد داشته باشم. جیم نمی دانست که من پاک خواهم ماند، عضو آبرومند جامعه خواهم شد، و به نوبه خود این پیام را به زندان ها و بیمارستانها خواهم برد؛ من فقط یکی از بی شمار معتادانی بودم که او چهار سال پیش، در حین انجام وظایف هفتگی خدمت یک ساله اش با آنها صحبت کرده بود.

آنچه در این میان حادث شد، شکل گیری چرخه کامل بهبودی NA بود بی آن که او بداند به کمک یک معتاد در حال بهبودی به تازه وارد برای پاک شدن، رشد آن تازه وارد و به نوبه خود پیام رسان شدنش ، از آن زمان به بعد، من هرگز شکی در ارزشمند بودن فعالیت های خدماتی ام نداشته ام.

اعمال نیک ما,هزاران معتاد در حال بهبودی,چرخه کامل بهبودی NA

منبع : کتاب پایه

 

 

Views: 9

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!